۱۹ بهمن گرامی باد!
اکبر معصومبیگی
در تاریخ لحظههایی پیش میآید که گروهی حس میکند در کانون رویدادها و بزنگاه حادثههای زمانه ایستاده، در تاریخ، و با تاریخ همراه است، امّا هیچ دریافت منسجم و همبستهای از این حسّ گنگ ندارد. در چنین لحظههایی گروه تنهاست، بیپناه است، سنتّی نیرومند و یاریبخش پشت سر خود ندارد، بهجایی وصل نیست، سخت بیگانه مینماید، ولی این تنهایی او را نمیترساند، سهل است همین تنهایی، همین یکتایی و غرابت در تمام وجنات کار و رفتار او، مایهای برای جنبش و تکاپو و جوشش فراهم میآورد؛ نیرویی انگیزنده او را به پیش میراند، و آن نیروی راهگشایی است. تاریخ، تاریخ جهان، تاریخ به گستردهتر مفهوم کلمه، گواه روشن بُنبستها و بّنبستشکنیهاست. بشر در همهی سویههای زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، هنری، فرهنگی، هنری، ادبی و چه بسا زندگی فردی خود، با بّنبستها و گرههای کور و گوریدهای دستوپنجه نرم میکند که ادامه حیات او در گروِ در هم شکستن آنهاست. شاید قیاسی پُر بیراه نباشد اگر بگوییم در زمینهی هنر و ادبیات نیز بزرگترین نویسندگان و شاعران و هنرمندان لزوما خوش تکنیکترین و خوشخوانترین و پُرآوازهترین هنرمندان نیستند، بلکه چون هنرمندان و نویسندگان بنبستشکناند در ذروهی تاریخ هنر میدرخشند، کسانیاند که این بنبستهای ادواری تاریخ هنر را به همت بلند و جسارت و پُردلی خود در راهگشایی درهم میشکنند و راهی نو میگشایند، و بدینگونه بیان هنری را که دستخوش بحران و الکنی و انحطاط شده است یک یا چند پله ارتقا میبخشند.میکل آنژ، دوناتلّو، تیسین شهرهی آفاقاند و بزرگ، اما جوتو است که که بر ستیغ قله ایستده است چون بنبستشکن است. سروانتس است که با بنبستشکنیهای خود راهی نو در داستانسرایی میگشاید و رماننویسی را از عصر رُمانسهای دوپولی به عصر رمان مدرن دیگرگون میکند. در تاریخ معاصر خود ما نیمای بزرگ راهگشاست اما لزوما شیرینترین و دلنشینترین و خوشگوارترین و خوشلفظترین شاعر ما نیست، بسا که زبان او زبان دورهی بحران تبدار زمانه است. او بنبستشکن است، مثل جوتو، مثل سروانتس، مثل مانه، مثل سزان مثل ...
چریکهای فدایی خلق در زمستان سال ۱۳۴۹، بیهیچ عقبهای، آستینها را بر زدند و به کاری کارستان برخاستند که جلوهی بزرگترین بُنبستشکنیها بود و تا چند سال بعدی بیگمان در میانه و کانون همهی رویدادهایی قرار گرفتند که هرچه به چپ و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی مربوط بود باید از گذرگاه آن میگذشت. بنبستشکنی فداییان بیشوکم همهی نیروهای فعال چپ و پیشرو را به گرد آنها فراهم آورد و فداییان توانستند با وجود مشکلات اساسی نظری و عملی و تشکیلاتی و ضربههای مرگبار سال ۵۵ خود را تا انقلاب ۱۳۵۷ برسانند؛ اما دریغ که در آن ایام دیگر راهگشا نبودند. چندی بود که نیروی بنبستشکنی خود را از دست داده بودند. انقلاب ۵۷ بنبستهای بزرگ نظری، عملی و تشکیلاتی بزرگی پدید آورد که در قیاس با بنبستهای دههی ۴۰ چون سیلی بنیادکن مینمود و به نیرویی نیاز داشت که با مایههای نظری، تشکیلاتی و عملی در خور وضع موجود این بنبست را درهمشکند، اما چپ سردرگُمتر از آن بود که بداند تکلیفش با آنچه پیش آمده (قیام یا انقلاب یا هرچه) و بنبستهای ملازم این وضع و پس از آن، تکلیفش با نیروی به قدرت رسیده چیست. اشغال سفارت امریکا در تهران تتمهی این چپ را به باد داد و بخش اعظم فداییان (اما البته نه همه را) از لحاظ ایدئولوژیک خلع سلاح کرد و دربست تسلیم نیروی قاهر و چیره بر اوضاع کرد. بُنبستها بهجا ماند و همچنان بنبستها بر بنبستها افزود اما از آن پس کّل چپ (و نه تنها فداییان) هیچگاه نتوانست به نیروی بنبستشکن و راهگشایی دست یابد که فداییان در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ بدان دست یافته بودند.
۱۹ بهمن نشانگاه راه گشایی است، راه گشایی را پاس می داریم.
۷ فوریه ۲۰۱۷
برگرفته از فیسبوک نویسنده